سفارش تبلیغ
صبا ویژن
برای نمازگزار، محبّت فرشتگان و هدایت و ایمان و نور معرفت است . [پیامبر خدا صلی الله علیه و آله]
 
دوشنبه 88 آبان 18 , ساعت 1:35 عصر
گزارشی از بچه‌هایی که می‌گویند روزانه 300 هزار تومان درآمد دارند
‌استقبال دخترک گل‌فروش از مرگ با فرش قرمز

خبرگزاری فارس: تمام پهنای خیابان پر از گل‌های پرپری می‌شود که در گرگ و میش هوا، قرمزی آن، اضطراب بدی به دل هر رهگذری می‌اندازد. تظاهرات بچه‌ها است انگار؛ همهمه، جیغ، ناله. دخترک با فرش قرمزی از گل به استقبال مرگ می‌رود.


به گزارش خبرنگار اجتماعی فارس، درست 10 دقیقه به غروب آفتاب مانده است که صدای زوزه ترمز یک ماشین توجه همه را به خودش جلب می‌کند. تمام پهنای خیابان پر از گل‌های پرپری می‌شود که در گرگ و میش هوا، قرمزی آن، اضطراب بدی به دل هر رهگذری می‌اندازد.
تظاهرات بچه‌ها است انگار؛ همهمه، جیغ، ناله.
خیلی از ماشین‌ها با سرعت هر چه بیشتر از صحنه این تصادف می‌گذرند بی‌توجه به اینکه بیشتر آدم‌هایی که در سینه قبرستان آرام گرفته‌اند ارابه مرگشان همین ماشین‌ها بوده‌اند.
کفش‌های دخترانه کوچکی زیر لاستیک ماشین‌ها له می‌شود و نفس‌های دخترک برای همیشه می‌ایستد. راننده فرار می‌کند.
جنازه دخترک به یک چشم بر هم زدنی روی آسفالت خیابان، زیر کوهی از گل‌ها دفن می‌شود. بچه‌ها دورش حلقه می‌زنند. سیاهی شب، زمین را هم می‌گیرد. آمبولانس می‌آید.
بچه‌ها دوباره برمی‌گردند سر جایشان، کنار خیابان منتهی به خانه ابدی تهرانی‌ها. به سمت ماشین‌ها می‌دوند و ملتمسانه می‌گویند: « آخرین شاخه‌های گل است همه‌اش را ببر 2 هزار تومان! »

*فروش گل به قیمت ماراتن مرگ

حاشیه سمت راست جاده منتهی به بهشت زهرا روزهای پنجشنبه و جمعه که مردم به زیارت اهل قبور می‌روند پر می‌شود از دخترها و پسرهایی که میانگین سنی آنها از 7 تا 15 سال است. شغلشان گل فروشی است، روابط عمومی و دوی بسیار قوی دارند. به محض اینکه ماشین کمی به سمت راست خیابان می‌آید شروع به دویدن می‌کنند همزمان با ماشین می‌دوند و خود را نزدیک آن می‌کنند اگر ماشین ایستاد که حتما به طریقی به ماشین آویزان می‌شوند و شاخه‌هایی از گل‌هایشان را می‌فروشند اما اگر ماشین نایستاد فقط جانشان را به خطر انداخته‌اند بدون اینکه پولی به دست آورند.
دوباره تلاش می‌کنند. ساعت کارشان بستگی به فصل دارد معمولا ساعت کارشان پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها از 10 صبح تا 6 بعد از ظهر است که تابستان‌ها تا 8 شب هم طول می‌کشد.
ستاره یکی از همین گل‌فروش‌های کنار جاده بهشت‌زهرا است. ستاره در حالی‌که موهایش را زیر روسری کهنه‌ چهارخانه‌اش مخفی می‌کند خودش را این طور معرفی می‌کند: «اسمم ستاره است، 10 سالمه، کلاس چهارمم، با دختر خاله‌ام پنجشنبه‌ها و جمعه‌ها می‌آییم لب جاده گل می‌فروشیم.»
او درباره اینکه چطور پنجشنبه‌ها که مدرسه تعطیل نیست، گل فروشی می‌کند و به مدرسه نمی‌رود، می‌گوید: «معمولا صبح پنجشنبه‌ها مدرسه هستم و به محض اینکه مدرسه تعطیل می‌شود با دختر خاله‌ام به بازار گل که در همین جاده بهشت زهرا و نزدیک خانه‌مان است می‌رویم و دسته‌های گل را می‌خریم و کنار جاده می‌رویم.»
یکی از دکه‌داران بازار گل، ستاره را می‌شناسد و می‌گوید: تعداد بچه‌هایی که اینجا کنار جاده گل فروشی می‌کنند خیلی زیاد است اما تقریبا کسانی که به طور ثابت هر هفته‌ می‌آیند را ما می‌شناسیم. ستاره هم یکی از فروشنده‌های ثابت است.

*درآمدهای 300 هزار تومانی و نان آوران کوچک

ستاره در حالی که برای بار دوم در یک روز به بازار گل مراجعه کرده و می‌خواهد دسته‌های گل رز قرمز و داوودی زرد را بخرد، می‌گوید: من خودم گل نرگس خیلی دوست دارم ولی چون عمر نرگس کوتاه است و قیمتش هم گران‌تر است اصلا نمی‌صرفد که برای فروش، گل نرگس بخرم.
ستاره دسته‌های گل سرخ 50 تایی را از بازار گل 2 هزار تومان می‌خرد و 5 تا 5 تا آنها را با نخ می‌بندد و هر دسته 5 تایی را هزار تومان می‌فروشد. به گفته او اگر گل‌های بازار، کهنه باشند می‌شود با قیمت کمتری گل‌ها را از بازار خرید.
یکی از مغازه‌داران بازار گل درباره درآمدهای این فروشندگان کوچک می‌گوید: گل فروش‌های کنار جاده درآمدهای خیلی خوبی دارند چون ما گل‌هایمان را با قیمت کمتری به آنها می‌فروشیم و آنها هم سود خوبی را روی قیمت‌ها می‌کشند و به مشتری می‌فروشند به طور میانگین بین 250 تا 300 هزار تومان در روز درآمد دارند اما خوب باید توجه کرد که فروش گل در اینجا فقط 2 روز در هفته است.
کارگر یکی از مغازه‌های محل عرضه مستقیم گل با تاکید بر اینکه اگر روزی 100 میلیون تومان هم به او بدهند کنار جاده گل فروشی نمی‌کند می‌گوید: ‌درآمدهای گل فروش‌های کنار جاده خیلی خوب است تقریبا روزی 200 هزار تومان فقط سود می‌کنند اما واقعا این کار بازی کردن با جان آدم است اینها برای 200 هزار تومان، هزار بار تا پای مرگ می‌روند.
ستاره که هنوز در گوشه بازار گل مشغول دسته کردن گلهاست درباره درآمدش می‌گوید: ما روزی 10 هزار تومان درآمد داریم. وقتی ستاره این جمله را می‌گوید همه مردهای مغازه دار اطرافش می‌خندند. یکی از پسرهای گل فروش هم که آنجا بود و تقریبا 15 سال داشت برای اینکه تفاوت رقم درآمدی که ستاره و مغازه‌داران گفتند خیلی زیاد نباشد بعد از خنده مغازه‌داران گفت: من هم کنار جاده گل می‌فروشم اگر شانس یارمان باشد روزی 200 هزار تومان هم درآمد داریم ولی معمولا روزی 100 هزار تومان است. به محض تمام شدن حرف‌های این پسر بقیه بچه‌های گل فروش که دیگر دورمان حلقه زده بودند تمام حرف‌های او را تایید کردند.
درآمد روزانه بین 200 تا 300 هزار تومان برای یک نوجوان بین 10 تا 15 ساله رقم بسیار بالایی است نوجوانی که در این سن به راحتی نمی‌تواند شغلی داشته باشد وسوسه‌های این شغل برایش رنگ و لعاب دیگری دارد. تمام خطرات این شغل را با پوست و گوشت لمس می‌کند و از نزدیک می‌بیند اما رویای دست یافتنی درآمدش دلش را می‌برد، مثل ستاره که می‌گوید: «این شغل خیلی ترسناکه اما مجبورم، پول نداریم.»

*دروغ بی‌پدری برای سوزناک شدن تراژدی

ستاره از آرزوهایش که می‌گوید بزرگترین آرزویش پولدار شدن و عروسی با یک مرد پولدار است که دیگر مجبور به گل فروشی نشود. از ستاره درباره پدرش می‌پرسم می‌گوید: «پدرم مرده است.» همه دوستانش هم تایید می‌کنند که پدر ستاره، مرده است. از هر کدام از بچه‌های گل فروش درباره پدر خودشان هم که می‌پرسم همه آنها می‌گویند پدرشان مرده است و آنها به دلیل نداشتن پدر مجبور به تهیه مخارج زندگی از طریق گل فروشی شده‌اند.
این موضوع خیلی تعجب آور بود که از حدود 10 نوجوان گل فروش یک نفر هم پدر ندارد.
موضوع را از یکی از مغازه داران بازار گل پرس و جو کردم او که پیرمردی مسن بود و می‌گفت که سال‌ها در این بازار گل، کار می‌کند تاکید می‌کند: اگر از 100 نفر از این بچه‌ها بپرسی پدر دارند یا نه، عین 100 نفر آنها می‌گویند که پدر ندارند تا دلتان بیشتر به حالشان بسوزد و از آنها خرید کنید.
این پیرمرد ادامه می‌دهد که بخش عمده این بچه‌ها افغانی هستند و پدر کارگر دارند بچه‌های ایرانی هم که گل فروشی می‌کنند عمدتا پدرشان در همین زمین‌های اطراف بهشت زهرا کشاورزی می‌کنند.

*از هندوانه‌های رنگ شده تا گل‌های اسپری شده برای مرده‌ها

مدتی است که هندوانه‌فروش‌های کنار جاده‌ها و خیابان‌ها هندوانه‌ای را که به دو نیم قاچ کرده‌اند با رنگ قرمز رنگ می‌کنند، تا بیشتر نظر مردم را برای خرید جنس اعلایشان جذب کنند اما این رنگ قلابی به همین جا ختم نمی‌شود گل‌هایی که کنار خیابان فروخته می‌شوند با اسپری، رنگ مصنوعی می‌شوند.
رحمان کنار جاده بهشت زهرا مشغول رنگ کردن گل‌های داوودی زرد است، وسط هر گل زرد را قرمز می‌کند. ستاره، رحمان را معرفی می‌کند، او درباره علت این کار می‌گوید: رنگ زرد به چشم مردم نمی‌آید اما وقتی وسط گل زرد را قرمز می‌کنیم هم قشنگ‌تر می‌شود هم مردم که با ماشین عبور می‌کنند چشمشان زودتر گل قرمز را می‌بیند.
گل‌هایی مثل گلایول از قدیم رنگ می‌شدند به طوری که گل را که پس از چیدن در آبی که آغشته به رنگ بود می‌گذاشتند و رنگ از طریق بافت‌های ساقه و گلبرگ‌ها به گل می‌رسید اما امروز حتی گل گلایول هم با اسپری‌هایی که کاملا شیمیایی هستند رنگ می‌شوند و رنگ‌های آنها به راحتی با یک تماس کوچک به دست‌ها و لباس‌ها منتقل می‌شود.
درباره عمر گل‌هایی که با اسپری رنگ می‌شوند یکی از مغازه‌داران می‌گوید: این روش فقط برای گل‌هایی که برای اموات می‌برند استفاده می‌شود چون تمام منافذ گل با این روش بسته می‌شود و عمر گل خیلی کوتاه می‌شود. البته بعضی از مردم هم با خرید این گل‌های رنگ شده از ما گله دارند که سنگ قبرهای امواتشان، رنگ گرفته است و مجبور شده‌اند با تینر، رنگ آن را ببرند.

*شبح‌های اسکلت جمع کن!

معمولا هوا که گرگ و میش می‌شود شبح‌‌هایی در بهشت زهرا دیده می‌شود که روی سرشان پر از اسکلت تاج‌های گلی است که معمولا مردم برای مراسم مختلف اعم از روز خاکسپاری، هفتم، چهلم و سالگرد اموات خریداری می‌کنند. این هم بخشی از کار بچه‌های گل‌فروش کنار جاده است.
با رفتن نزدیکان و آشنایان اموات کار تازه عده‌ای از گل‌فروش‌های کنار جاده شروع می‌شود آنها گل‌های روی تاج گل را جدا می‌کنند و روی قبر می‌گذارند و اسکلت چوبی تاج گل را که عموما چند تکه چوب است که به شکل مثلث به همدیگر میخ شده است را با خود می برند.
عده‌ای این اسکلت‌های تاج گل را به مغازه‌داران بازار گل برای استفاده مجدد می‌فروشند و عده‌ای هم خودشان این اسکلت‌ها را تزئین می‌کنند و دوباره در کنار جاده به مردم عرضه می‌کنند.

*مرگ 1 تا 2 کودک گل‌فروش در ماه

کمتر خبر رسمی از آمار مرگ و میر بچه‌های گل‌فروش در جاده بهشت زهرا منتشر شده است اما مغازه‌داران بازار گل می‌گویند: تقریباً ماهی 1 تا 2 کودک گل‌فروش در جاده بهشت زهرا بر اثر برخورد خودروها جان خودشان را از دست می‌دهند.
ستاره با چشمان خودش مرگ دوستانش را در کنار جاده دیده است، او می‌داند که چنین سرنوشتی دیر یا زود در انتظار خودش است اما با لجبازی کودکانه‌ای می‌گوید که برایش مهم نیست که چگونه بمیرد مهم این است که فعلاً پول دربیاورد.

*حضور پلیس؛ کسادی بازار یا فرار از مرگ حتمی؟!

بر اساس تبصره یک ماده 55 قانون شهرداری‌ها مصوب سال 1344 "سد معبر عمومی و اشغال پیاده‌روها و معابر عمومی و حریم راه‌ها برای هر کاری ممنوع بوده " و طبق تأکید صریح این قانون، شهرداری‌ها موظف هستند نسبت به رفع سد معبرها اقدام کنند از سوی دیگر در ماده 159 آیین‌نامه راهنمایی و رانندگی آمده است که "هر گونه توقف کوتاه یا طولانی وسایل نقلیه یا عابران پیاده در خط‌های عبور و توقف در حاشیه راه‌ها برای عرضه، خرید و فروش کالا که موجب تجمع اشخاص یا خودروها در آن محل، انحراف دید، کاهش توجه رانندگان و احتمال وقوع تصادفات می‌شود، ممنوع است. " اما وضعیت فعلی جاده بهشت‌ زهرا و حضور چشم‌گیر بچه‌های گل‌فروش در حاشیه خیابان، حاکی از چگونگی انجام وظیفه مسئولان و عمل به قوانین را در آن‌ها نشان می‌دهد.
راهنمایی و رانندگی که تنها به حضور در مناسبت‌های خاص در حاشیه این جاده اکتفا کرده و شهرداری نیز فقط چند کانکس گل‌فروشی در داخل بهشت زهرا راه‌انداخته است، کانکس‌هایی که معمولاً گل‌ها را 2 برابر قیمت بچه‌های گل‌فروش می‌فروشند.
شاید بارها جلسات متعددی در دستگاه‌های مربوطه برای ساماندهی این وضعیت، تشکیل شده و تصمیمات متعددی بر روی کاغذ نوشته شده باشد اما آنچه امروز، مهم است این است که این بچه‌های گل‌فروش هنوز در حاشیه جاده بهشت زهرا هستند، نفس می‌کشند و به دنبال به دست آوردن اسکناسی‌ همپای ماشین‌ها می‌دوند تا بمیرند.
ستاره از پلیس می‌ترسد، تصوراتش از واژه "پلیس " تغییر کرده است، "پلیس " دیگر همان آقای مهربانی نیست که "اگر روزی ستاره دستش از دست مادر رها شد او را به مادرش می‌رساند. " ستاره می‌داند که اگر کنار خیابان با دسته‌های گل ایستاده باشد و چشمش به پلیسی بیفتد باید با تمام توان از دست پلیس فرار کند، فرار کند تا روز دیگری که پلیس را در کنار جاده نبیند.
ستاره نمی‌داند اگر یک روز پلیس در کنار جاده باشد شاید او یک روز بیشتر زنده بماند، شاید یک روز به آرزویش که ازدواج با یک مرد پولدار است نزدیک شود و هزاران شاید دیگر



لیست کل یادداشت های این وبلاگ